یک حقیقت ساده؛ کوچک اما مهم در پرسونال برندینگ این هست که «شما بدون مخاطب نمیتونین یک برند داشته باشید.» مخاطبان شما میتونن تعداد کمی از مردم، میلیونها نفر یا یه چیزی مابین اینها باشند، ولی باید وجود داشته باشند و نکته اصلی این که شما باید بتونین از طریق برند شخصیتون، اعتماد یک مخاطب رو بدست بیاورید. مخاطب شما رو با یک موضوع خاص که مختص خودتون هست، مرتبط میکنه. آنها برای پاسخ دادن، یافتن مسیر و هدایت شدن روی شما حساب میکنن.
مخاطب هدف شما کسانی هستند که لازمه درباره شما بدونند، مثل کارفرماهای احتمالی، گروههای اجتماعی، رئیس و یا همکاران، مشتریان و... شما برند شخصیتون رو برای این افراد بازاریابی میکنین، پس مهم هست که برندتون جهت مشخصی داشته باشه.
قبل از اینکه بتونین برند شخصی تون رو به افراد درست معرفی کنین، اول باید بدونین چه کسانی باید درباره شما بدونند، و شما چه چیزهایی برای آنها دارید. مخاطب پرسونال برند، مردم و شرکتهایی هستند که منتظرند برند شما رو تجربه و احتمالاً تحسین کنند.
یکی از بزرگترین اشتباهاتی که افراد، در ابتدای مسیر پرسونال برندینگ انجام میدهند این هست که سعی میکنن برای همه جذاب باشند. یک مثال از «برند محصول» بزنیم تا این موضوع بهتر جا بیوفته:
به برند شورولت Chevrolet فکر کنین. چه چیزی بلافاصله ذهن شما رو به خودش مشغول میکنه؟ شورولت اتومبیلی است کوچک، بزرگ، ارزان، گران، کامیون، سواری، و...؟! در گذشته، شورولت، یکی از پرفروشترین اتومبیلهای آمریکایی بوده که فقط تو سال 1986، شعبههای فروش این برند، 1718839 اتومبیل رو بفروش رسوندند. اما تلاش برای رضایت همه گروهها موجب شد که مفهوم و نفوذ برند نادیده گرفته بشه؛ چرا که میخواست تمام گروههای مردم، مخاطبینش باشن. همین باعث شد که این برند، حرف اول بازار رو به برندهای دیگه ببازه.
قدرت یک برند، نسبت معکوسی با گسترش آن برای تمام مخاطبین هدف داره.
در مسیر ساخت و روند پرسونال برندینگ، شما باید بتونین با تعریف برند شخصی تون، به هدفتون نزدیک بشوید. برای اینکه بدونین مخاطب هدف شما چه کسانی هستن، باید بتونین به این دو سوال پاسخ بدهید:
- چه کسی این محصول رو میخرد؟
- کجا میخواهم این محصول رو بفروشم؟
شاید با این دو سوال کمی جا بخورین، ولی واقعیت این هست که قراره کسی برند شخصی شما رو بخره و شما دارین اون رو میفروشین. پرسونال برندینگ کاری هست که باید خودتون انجام بدهید. اگر محصولتون رو دوست ندارین یا نمیدونین چه چیزهایی برای عرضه دارین، باید قبل از تعیین و شناسایی مخاطب هدفتون، روی این مسئله کار کنین.
برای تعیین این موضوع، باید به این فکر کنین که چه کسی واقعاً مخاطب هدف مناسب شماست تا انرژی، وقت و تلاشتون رو برای دنبال کردن آن بگذارید. شروع و پایان محدوده بازار هدف شما، مشتریای هست که تو ذهن دارین. این مشتری میتونه کارفرما، شغل، دوستان جدید، چند تیم یا چند شرکت باشه. این مشتریها چه نیازی دارند که برآورده نمیشه؟ شما چه چیزی دارین که ممکنه آنها بخواهند؟
مخاطب هدف شما بسته به اینکه بخواهید از برند شخصیتون چه استفادهای بکنین، متفاوت هست. اگه از برند شخصی برای پیدا کردن شغل استفاده میکنین، باید کارفرماهای احتمالی رو شناسایی کنین. اگه کارآفرینی هستین که میخواهید از پرسونال برندینگ برای توسعه کسبوکارتون استفاده کنین، مشتریهای آیندهتون رو هدف قرار بدهید. اگه از شغلتون راضی هستین و میخواهید درون شرکتتون برند قویتری بسازید، همکاران شما مخاطب هدف شما خواهند بود.
«پیتر مونتویا» و «تیم وندیهی» در کتاب «برند خودت باش» The Brand Called You ذکر کردند که :
همه چیز به مشتری برمیگردد.
شما برای اینکه با ساخت برند شخصی، قدم به قدم به سمت اهداف خودتون پیش بروید، باید مشتریان و مخاطبان بهتری رو جذب کنین و آنها رو به عنوان قلب و روح کسبوکار خودتون قرار بدهید. این معادله موفقیت هست که در این کتاب راجع بهش صحبت کرده:
برند شخصی خوب = مشتریان بهتر = کسبوکار بهتر و سودآورتر
بازار هدف، یک دنیای واقعی از مخاطبانی هست که برای جذب آنها به سمت خود و ملاقات با آنها به این بازار وارد میشوید و برند شخصی خودتون رو برای آنها بازاریابی و مارکتینگ میکنید. بازار هدف، متشکل از گروهی از مخاطبان هست که میتونه با مجموعهای از خصوصیات بیرونی، شامل منطقه جغرافیایی، سبک زندگی، سرگرمیها، درآمد، نژاد، سطح زندگی، حرفه تخصصی، اعتقادات مذهبی یا اخلاقیات تعریف بشه. حتی میتونین بازار هدفی داشته باشین که تنها شامل افرادی باشه که تو یک شرکت کار میکنن. در هر حال، وظیفه شما به عنوان یک برند شخصی این هست که بازار هدف خودتون رو شناسایی و تعریف کنین، آن را بسنجید، خصوصیات آن رو بشناسید و در نتیجه به بهترین موقعیتها برای جذب مشتری ایدهآل بیشتر دست پیدا کنین.
استفاده از روش ACE
«سوزان گارنری» Susan Guarneri، به الهه ارزیابی شغلی معروف هست، روش خاصی برای پیدا کردن مخاطب هدف معرفی کرده که خودش ازش استفاده میکنه. سوزان در گام اول از مراجعان خودش میخواهد که خودشون رو 360 درجه ببینند. در دنیای کسبوکار، معمولاً از اصطلاح ارزیابی 360 درجه استفاده میشه. قضیه این هست که شما خودتون رو از هر نظر و هر جنبهای ببینید و ارزیابی کنید. نقاط قوت و ضعف، استعدادها، علاقهمندیها، تواناییها و ارزشهاتون رو بررسی کنید. همچنین اجتماعی که با آن ارتباط دارید. از طرفی نظرات دیگران درباره خودتون رو بشنوید، مثلاً تو محل کار، از نظر رئیس، همکاران و.. و همچنین از نظر خانواده، دوستان، درباره برند شخصیتون، شخصیت، رفتار و منش، شغلتون و ... بازخورد بگیرید. با این کار شما میتونین بفهمین که نظر خودتون درباره خودتون، با نظر دیگران چه تفاوتهایی داره. در گام بعدی با استفاده از روشی که خودش نامش رو روش ACE گذاشته، به این اطلاعات بیشتر پرداخته میشه. این روش ابزار عالی برای شناسایی کارفرمایان احتمالی و مخاطبین هدف هست. این روش از حروف ابتدایی سه کلمه Assess به معنی ارزیابی، Clarify به معنی شفافسازی و Evaluate به معنی ارزیابی و سنجیدن تشکیل شده که شامل مراحل زیر هست:
ارزیابی همه جنبههای شخصی و شغلیتون:
- شغل و شبکه روابط در کسبوکار
- شغل و هدفهای شخصی
- تحصیلات و آموزش
- دانش صنعتی و مهارتها
- گواهیها و مدارک
- مهارتهای انگیزشی (مهارتهایی که هم در آنها خوبید و هم از آنها لذت میبرید)
- اشتیاق و علایق
- برند شخصی
- تیپ شخصیتی
- استعدادها و توانمندیها
- ارزشهای کلیدی
- تجربیات کاری
شفافسازی آنچه مهم است:
- سه مهارت انگیزشی اصلی/ مزیت رقابتی شما
- سه علاقه اصلی شما
- سه ویژگی اصلی برند شخصی شما
- وعده منحصر بفرد برند شما
ارزیابیِ موارد متناسب برای چیزهایی که براتون مهم هست:
- شغل یا مشتری رویایی شما
- محیط کاری دلخواهتون (اینکه در کدام بخش، صنعت و شرکت میخواهید کار کنید)
- پروژههای مورد علاقه یا راههای مناسب برای مسائل شما برای کسب بهترین نتایج
گارنری اشاره میکنه که اگه به روشنی بدونین دقیقاً چه میخواهید و بتونین ارزشهاتون رو بیان کنید، اگه مشخص کنین چه چیزی قرار هست ارائه کنین و بدونین کدوم مخاطب هدف به آن جذب میشود، و اگر فعالانه پیگیر مخاطب هدفتون باشین، فرصتهای طلایی براتون اتفاق میوفته.
در گام بعدی شما به عنوان یک برند شخصی بعد از تعریف مخاطب هدف، باید درباره آنها تحقیق کنین. وقتی مخاطب هدفتون رو شناسایی کردین، باید تا جایی که میتونین درباره آنها اطلاعات بدست بیاورید. یادتون باشه، آگاهی قدرت هست. اگه درباره مخاطبین خودتون خوب تحقیق کرده باشین، میتونین با اعتماد بهنفس بیشتری سراغ کسانی بروید که لازمه درباره شما بدونن.
ویژگیهای روانشناختی و جمعیتشناختی بازار رو درنظر بگیرین.
وقتی در مورد مخاطب هدف برند شخصیتون تحقیق میکنین، اطلاعاتی بدست میآورید که دو دسته هستند:
ویژگیهای آماری جمعیت، از جمله جنسیت، نژاد، قومیت، سن، وضعیت شغلی، وضعیت مالی، موقعیت مکانی و...
سبک زندگی مشتریان رو درنظر بگیرید تا حدودی با علاقهمندیها، نفرتها، فعالیتها، گرایشات و عقاید آنها آشنا میشوید.
پس از اینکه بازار هدفتون رو تعیین و دربارهاش تحقیق کردین، باید مطمئن بشین که اقدامات شما با نیازهای مخاطبین شما تناسب داره. به عبارت دیگر، باید به برند شخصی خودتون پایبند و متعهد بمونین. مخاطب هدف شما زمانی با شما تناسب داره که هم از نظر ویژگیهای جمعیتشناختی و هم روانشناختی با هدف و پیام برند شخصی شما جور باشه.