«موفقیت» برای هر کسی مفهوم ویژه ای دارد ولی اکثر اوقات اگر بخواهیم «موفقیت» را به صورت عمومی تعریف کنیم، همراه با ثروت، کارآفرینی، شهرت، قدرت، اتمام یک پروژه، قبولی در آزمون ورودی و یا استخدامی، قهرمانی و ... است. برخی دیگر نیز موفقیت را به معنای داشتن احساسات مثبت و خوشایند میدانند؛ مثلاً اینکه در محیط خانواده، محل کار و جامعه بتوانند با دیگران ارتباط خوبی برقرار کنند، از سوی دیگران مورد محبت، توجه و احترام قرار بگیرند، احساسات خوبی را در مورد خودشان و دیگران تجربه کنند و از زندگیشان احساس رضایت داشته باشند، برایشان به منزله موفقیت خواهد بود.
تعریف درست موفقیت، همان تعریفی است که برای شما کار میکند و با ویژگیهای منحصربهفرد شخصیتیتان همخوانی دارد. اگر فکر میکنید از تعریفی که تاکنون از موفقیت داشتهاید راضی نیستید، میتوانید تعاریف دیگر را امتحان کنید یا حتی تعریف شخصی خودتان را بسازید.
همواره در مکالمات روزمره مان، برای همدیگر آرزوی موفقیت می کنیم و عبارت «موفق باشی» جز پرکاربردترین اصلاحات مان است. اما آیا تا به حال چیزی راجع به «ترس از موفقیت» یا «مقاومت در برابر موفقیت» شنیده اید؟
به قول «جرج برنارد شاو» نویسنده مشهور ایرلندی ( دو ماجرای غمانگیز در زندگی وجود دارد. یکی از آنها نرسیدن به خواستههای قلبی است و دیگری رسیدن به آنها) . شاو به زبان طنز به چیزی اشاره میکند که ترس از موفقیت (Fear of Success) نام دارد. ترس از موفقیت به معنای ترس از رسیدن به وضعیتی است که خودمان را موفق بدانیم؛ حال این موفقیت میخواهد از جنس دستیابی به یک هدف، رسیدن به یک موقعیت یا داشتن احساساتی خوشایند باشد.
شاید برای خیلی از ما اتفاق افتاده باشد که برای کارهایمان برنامه ریزی کردیم، حتی اهداف و چیزهایی که می خواسته ایم را نوشته ایم، منتظر همان شنبه موعود برای آغاز کارمان باشیم ولی هنوز آن شنبه موعود نرسیده است. برای خیلی از ما، اهداف و موفقیت هایمان روشن و واضح است ولی درک اینکه چرا قدم در راستای رسیدن به آنها برنمیداریم، برایمان کمی سخت است. بسیاری از ما برچسب «تنبلی» به خودمان زده ایم و خودمان را متهم به طفره رفتن از کار و خلاقیت، و از «زیر کار دررو» بودن کرده ایم. در حالیکه بسیار سخت کوش ایم و گاهی خیلی بیشتر از دیگران تلاش میکنیم. گاهی تا آخرین مرحله های رسیدن به اهداف مان تلاش میکنیم ولی دقیقا در همان نقاط پایانی، دست از تلاش کردن برمیداریم. اما چرا ؟
«جولیا کامرون» در کتاب راه هنرمند می نویسد:
(عدم توانایی برای شروع کار را تنبلی نخوانید. آن را ترس بخوانید. ترس نام درست چیزی است که افراد مواجه با مانع را ناتوان می کند. این ترس می تواند ترس از شکست یا ترس از موفقیت باشد. بیشتر اوقات، ترس از ترک شدن است. این ترس ریشه در دوران کودکی دارد. ترس مانعی است که افراد با آن روبرو هستند. این ترس که به اندازه کافی خوب نباشند. این ترس که کار را به اتمام نرساند. ترس از شکست و ترس از موفقیت. ترس از شروع کار. و ترس تنها یک درمان دارد:عشق.)
شاید بتوان گفت اولین کسی که به موضوع ترس از موفقیت پرداخت، « زیگموند فروید » پزشک و عصبشناس اتریشی و بنیانگذار مکتب روانتحلیلگری بود. او در نامهای که در سال ۱۹۳۶ به «رومن رولان» نویسندهی فرانسوی نوشته، ماجرای سفر خودش و برادرش به شهر آتن در سنین میانسالی را شرح داده است. فروید در کودکی علاقهی زیادی به آتن و یونان باستان داشت و سفر به این شهر همواره برایش همچون آرزو بود؛ اما وقتی در سنین میانسالی به همراه برادرش به آتن سفر میکند و بر فراز بنای تاریخی آکروپولیس میایستد، حس ناخوشایندی از جنس احساس گناه را تجربه میکند. او بعدها این احساس گناه را اینگونه تحلیل میکند که چون میدانست پدرش یاکوب فروید هرگز به چنین موفقیتها و بلندیهایی دست نیافته است، از این رو احساس میکرد کاری خطرناک و سنگدلانه در حق پدرش کرده است. از نظر فروید، وقتی به آرزوهای خود جامهی عمل میپوشانیم، ممکن است به طور ناخودآگاه دچار تشویش و اضطراب شویم نه به این دلیل که دچار سردرگمی شدهایم تا با مقام یا ثروت تازهی خود چه کنیم، بلکه از این بابت که تصور میکنیم با پیشی گرفتن از والدین خود به آنها آسیب زدهایم و آنها را از خود رنجاندهایم.
عقده یونس:
فرد دیگری که به موضوع ترس از موفقیت میپردازد، «آبراهام مزلو» روانشناس آمریکایی است. او با استفاده از داستان یونس (ع) پیامبر الهی، مفهومی به نام «عقدهی یونس» (Jonah Complex) را معرفی میکند که به معنای ترسی بنیادین از خودشکوفایی یا سر باز زدن از تحقق استعدادهای بالقوهی خویشتن است. احتمالاً داستان یونس را شنیده اید؛ مطابق روایات دینی، یونس (ع) مردم سرزمین نینوا را به یکتاپرستی و ترک جهل و بتپرستی دعوت کرد؛ اما آنها دعوت او را نپذیرفتند و حتی اعلام کردند که از عذاب الهی هراسی ندارند. یونس (ع) هر چه مردم را دعوت کرد، آنان ایمان نیاوردند و حجت و برهان او را نپذیرفتند. بدین ترتیب یونس (ع) تصور کرد که مسئولیت او به پایان رسیده و آنچه انجام داده است کفایت می کند، در صورتی که اگر او بر دعوت خود پافشاری و با صبر بیشتر آن را پیگیری می کرد، شاید در میان مردم افرادی پیدا میشدند که به او ایمان بیاورند. با ترک شهر توسط یونس (ع)، عذاب الهی بر مردم نازل میشود و آنها که متوجه اشتباه خود شده بودند به درگاه خدا توبه میکنند و درصدد جبران اشتباه خود و بازگرداندن یونس (ع) برمیآیند. از آن طرف یونس (ع) سوار بر کشتیای شده و آن سرزمین را ترک میکند. بر اثر ماجراهای کشتینشینان، یونس (ع) را به دریا میافکنند و ماهی غولپیکری به اذن خدا او را میبلعد. یونس (ع) در شکم ماهی متوجه اشتباهش یعنی (نیمهکاره رها کردن رسالت خود) میشود و از پروردگار طلب بخشش و استمداد کمک مینماید. به اذن خدا ماهی او را به ساحل میرساند. یونس از شکم ماهی خارج میشود و مدتی در ساحل به استراحت و تجدید قوا میپردازد. سپس به سرزمین نینوا بازمیگردد و مردم را به یکتاپرستی دعوت میکند.
اینرسی:
قوانین حرکت نیوتن خاطرتان هست؟ قانون اول نیوتن چه طور؟ همان که می گفت: «اگر برآیند نیروهای وارد بر یک جسم صفر باشد، اگر جسم در حالت سکون باشد تا ابد ساکن میماند، و اگر جسم در حال حرکت (با سرعت ثابت) باشد تا ابد با همان سرعت و در همان جهت به حرکتش ادامه میدهد. به این قانون، قانون لختی یا اینرسی هم میگویند. درواقع تمایل اجسام به حفظ حالت قبلی را اینرسی می گویند. در برابر اینرسی، یا نیروی ذاتی ماده، قدرت مقاومتی است که با آن هر جرمی، به همان اندازه که آن توان در آن نهفته است، برای حفظ وضعیت کنونی خود تلاش دارد، چه این حالت، وضعیت سکون، یا حالت حرکت یکنواخت رو به جلو در یک خط مستقیم باشد.
چه قدر این قانون اینرسی شبیه به وضعیت کسانی است که در تلاشند تا کاری را شروع نکنند. تلاش می کنند تا وضعیت موجود را برای خودشان حفظ کنند.
حال سوال این است؛ چرا از موفقیت می ترسیم؟
ما صاحب دو نیروی انگیزشی هستیم؛ یکی انگیزه رشد که برآمده از وضعیت های رشدی ماست و جهت دهی درونی برای ایجاد تغییر و گرایش به پیشروی است و دیگری انگیزه امنیت که میل درونی ما به حفظ ثبات و سکون می باشد. فاکتور امنیت عاملی است که در مواقعی که می تواند اضطراب تولید شود با یک عقب نشینی یا میل به نیمه کار رها کردن امور باعث حفظ ثبات و آرامش می شود. این انگیزه امنیت از سوی دیگر می تواند موانعی هم ایجاد کند. روانشناسان انگیزه امنیت را یکی از ریشه های اصلی ترس از موفقیت می دانند. ریشه های دیگر به شرح زیر است:
• ترس از واقعی نبودن: فرد توانمندی ها و استعدادهایش را باور ندارد و آن ها را واقعی نمی داند و هزاران علت دیگر را به موفقیت هایش نسبت می دهد.
• ترس از رسیدن به سقف ارزش های والای خود: این افراد نگرانند که محقق شدن یک خواسته و رسیدن به غایت تعیین شده باعث شود که بعد آن به ناتوانی برسند.
• ترس از سرخوردگی: این افراد نگرانند که مبادا محقق شدن یک خواسته باعث شود تا بفهمند که اصلا این موقعیت را نمی خواستند و یا شاید اینکه با رویه ناخوشایند آن خواسته رو به رو شوند.
• ترس از دست دادن جایگاه فعلی: این افراد گمان می کنند که موفقیت ها ثبات موقعیت فعلی را از او می گیرند و شرایط ناآشنایی ایجاد می کنند که فرد خیلی در جریان جنبه های مختلف آن نیست.
• ترس از مورد حسادت یا تهدید واقع شدن: این افراد از طرد شدن یا پذیرفته نشدن یا مورد عناد قرار گرفتن توسط دیگران واهمه دارند.
نشانه های ترس از موفقیت در افراد چیست؟
برای شناسایی ترس از موفقیت می توانید به دنبال نشانه های زیر در این افراد باشید:
• اعتماد به نفس ندارند.
• نسبت به طرد شدگی و تنها ماندن به شدت حساسند.
• دسترسی به موفقیت به آن ها احساس گناه می دهد که مبادا جایگاه افراد دیگر را متزلزل کرده باشند.
• قادر به پذیرش توانمندی های خود نیستند.
• ژست قربانی به خود می گیرند و از موضع ضعف برخورد می کنند.
• انرژی روانی مثبت خود را صرف واگویه های منفی بسیار می کنند و ذهنشان را از مسیر پیشرفت منحرف می کنند.
• شخصیت کمال گرا و یا روحیه کمال گرایانه ای دارند و هیچ گاه موفقیت های خود را مهم نمی دانند.
• ممکن است با روش های مختلف جایگاه موفق خود را بی ثبات کنند.
غلبه بر موفقیت هراسی
ترس یک امر طبیعی است. برای غلبه کردن بر هر ترسی حتی ترس از موفقیت، باید ابتدا آن را بپذیرید: حتی این ترس را یک موهبت بدانید. نوشتن افکار و تغییر دادن افکار منفی به مثبت ميتواند یک تکنیک خودیاری عالی برای مقابله با فوبیا باشد. فکر بکری است که به هنگام آغاز هر پروژه تازه ای، چند سوال ساده را از خود بپرسید. این پرسش ها باعث می شوند تا لولویی که میان شما و کارتان ایستاده است از میان برود.
چند راهکار ساده:
• هرگونه انزجار یا خشمی که در رابطه با کار جدید، پروژه جدید، هدف جدید احساس می کنید، فهرست وار بنویسید. مهم نیست این احساس ها تا چه اندازه حقیر و وسواس آمیز یا نامعقول باشند.
• تمام ترسهایی که درباره این کار یا هرکسی که با کار جدید و هدف جدیدتان به نوعی در ارتباط است، دارید را فهرست وار بنویسید. ممکن است این ترسها مانند ترسهای یک کودک دوساله نامعقول باشند.
• از خودتان بپرسید آیا ترس دیگری ندارید؟ آیا ترسی را جا نینداخته اید؟
• از خودتان بپرسید که با انجام ندادن این کار می خواهید چه چیزی بدست بیاورید.
• خودتان را ببخشید. خودتان را به خاطر تمام عدم کامیابی های عصبی، زمان بندی و اقدام به عمل ببخشید.
منابع :
• کتاب راه هنرمند – جولیا کامرون – ترجمه گیتی خوشدل
• https://bazdeh.org
• https://honarehzendegi.com
• https://individuation.blogsky.com
• https://Wikipedia.com